وقتي اولين بار ،فيلم “مسير سبز” را ديدم ، حسرت خوردم كه يك غربي بدون سابقه ي ذهني از مكتب شيعه ، چقدر وسعت روح شيعي را ملموس به نمايش گذارده وچرا ما نمي توانيم چنين چيزي را به تصوير بكشيم اما در قيدار به عنوان يك اثر ايراني اسلامي آنچه ميخواستم يافتم.
درباره قيدار آنقدر نقد وتشويق حتي توبيخ نوشته شده كه شايد به نظر بيايد جايي براي بيان نكته اي تازه نيست،اما من بيش از آنكه قصد نقد وشرح بر كتاب راداشته باشم ميخواهم آنچه قيدار درمن بيدار كرده را به روي كاغذ بياورم.
شايد از مهمترين نقاط قوت در كارهاي اميرخاني ،مبتي بودن آثار او برتحقيق و تفحص است.زحمتي كه براي شرح يك صنف يا يك قشر از جامعه ميكشد در “من او “نيز اين هنر در وصف زندگي ساكنان كوره پز خانه ها به چشم ميخورد و حال در قيدار براي توصيف گاراژ دارها وزندگي ومنش ورفتار وگفتار آنها، اين بررسي دقيق را بر ميتاباند،زحمتي كه براي باورپذير بودن وواقعي بودن جاي جاي داستان كشيده شده است.
نقطه ي قوت ديگر كه ذاتي آن است، برخلاف آثار سرد وياس آور روشنفكري ، تراوش اميد وزندگي در لحظه لحظه داستان علي رغم فرازو نشيب ها وتلخي هاو شيريني هاي روند زندگي است كه از توكل و اتصال مدام قيدار به منبع لايزال الهي سرچشمه ميگيرد.
وبعد زنهاي قصه قيدار..گرچه ميدانم تيرهاي انتقاد بسياري به سمت نوع نگاه اميرخاني به زنان داستان هايش پرتاب شده اما من ميخواهم از اين نگاه دفاع كنم، شايد تفاوت اين نگاه در سنتي بودن محض آن است. زني مطيع كه مجال حضور در عرصه هاي اجتماعي نمي يابد مگر به اضطرار ، كه در آن موقعيت حتي همسرش را از قابليتي كه در مديريت امور دارد شگفت زده ميكند و هنر او پيش از اين ها همان تبعيت و ايجاد آرامش در سايه ي اطاعت است حتي اگر اين زن زني رها شده چون شهناز باشد كه باز همان تبعيت، همسرش را باز ميگرداند كه همراهيش كند.بد نيست بگوييم: ايراد از اين زنان نيست ايراد از قيدار و علي فتاح هم نيست ، ايراد از نگاه سنتي مرد سالارانه به زن است كه زن را چون گنجي پنهان دركنج خانه به عنوان منبع انرژي محافظت و مراقبت ميكند تا چرخ زندگي را بچرخاند، بدون نمايش و هياهو..!
حرف آخر عشق است …
به تصوير كشيدن عشق و عشق بازي ، زيبايي دوست داشتن و ابراز ارادت عاشقانه تا آنجا كه او را كه عاشقش هستي در ذكر نامش حتي اسراف نميكند و به لفظ ارباب اكتفا ميكند و براي شيرين كردن دهان به ذكر نامش اسم غلامش را شهره ميكند. كشف اين راز هاست كه خواننده را بزرگ ميكند ، نگاهش را، گريه و خنده اش را، خواستن ها و توانستن هايش را و گويي نويسنده هم مقهور اين بزرگي شده كه آخر داستان را او به خود قيدار واگذار كرده است تا بد و خوب آن به مذاق خواننده خوش بيايد يا نيايد…
]]>
امام حسن مجتبی (علیه السلام ) فرمودند:
“خدا عبدش را در خلقش مخفی کرده است"، یعنی قشنگها را مخفی کرده است؛ شما احتیاطاً به همهی خلق احترام بگذار ، سلام کن ، شاید به عبدِ خدا برخورد کردی!!!
(کتاب مصباح الهدی )
- رو نوشت به مخاطبین خاص : الکنایة ابلغ من التصریح !
- در راستای همان طرح کتابخوانی ام این بار نیمه شب به این مطلب برخوردم که باز هم شوک برانگیز بود!
* فتامل روی تیتر مطلب !
اربعین نزدیک است و به یقین جاده ی کربلا پر است از زائرانی که پیاده عزم زیارت دارند .
حال و هوای وصف ناشدنی ای دارد پیاده سفر کردن به کربلا . در مسیر کربلا که پیاده رفته باشی دیگر بهشت دنیا و آخرتت می شود زیارت کربلا با پای پیاده !
تمام جذابیت زیارت پیاده ی کربلا شروع این نیت از حرم امام علی .ع. است .
از میان شهر نجف ، درست در ابتدای شارع کوفه به فاصله ی هر ۵۰ متر یک تیر گوشه ی پیاده رو نصب شده و بالایش یک شماره ای نوشته شده .
اول راه شاید این شماره ها دقت آدم را تحریک نکند اما با هر قدم که جلوتر می روی و تب و تاب رسیدن به حرم را بیشتر حس میکنی ، کم کم اعداد نصب شده روی این تیر ها بیشتر جلوه گری میکنند .
شهر را که طی میکنی و وارد جاده می شوی و بیابان می شود و جاده ای طولانی و قدم های تو و صدای باد آن وقت عاشقانی را می بینی که در مسیر انتظار تو را می کشند . درست هنگامی که تشنه شده ای و خستگی بر جسمت مستولی شده ” موکب ” هایی که در جاده ساخته شده اند می شوند همان حسینیه های دم به دمی که میروی و زیر سایه ی پرچم حسینشان نفس تازه میکنی .
انسان هایی انتظارت را می کشند که به حرمت پای پیاده زیارت کردنت ، به عشق ِ امام حسین .ع. پذیرایی ات می کنند و حتی گاهی پاهایت را ماساژ می دهند و کفش هایت را واکس میزنند و خلاصه هر کاری که از دستشان بر میاید برایت انجام میدهند تا در ثواب قدم زدن هایت شریک باشند !
و باور کن که زمین میگردد که تو می رسی به نزدیک کربلا و گرنه هیچ پایی را یارای آن نیست که قدم بر دارد در راهی که حسین .ع. قدم برداشته .
آفتاب میان آسمان می تابد و گرمایش می نشیند بر جان زائران . بطری آبم تقریبا خالی شده . موکب حضرت عباس .ع. اتاق کوچک و ساده ای است که وقتی به آن می رسیم تعدادی از خانم ها با بطری های آبمیوه ی خنک به استقبالمان می آیند و ما یک نفس آبمیوه را سر میکشیم !
بعد از رفع تشنگی تازه یادمان می آید که گرسنه ایم و بیسکوییت هایی که لب جاده گذاشته شده برای تغذیه ی زائران نجات بخشمان می شود !
در چشم بر هم زدنی با دوستان بیسکوییت ها را تارو مار میکنیم و جان میگیریم برای ادامه ی مسیر . سنگین ترین وسیله ی مان دوربین فیلم برداری است که قرار میگذاریم نوبتی هر چند دقیقه یکی مسئولیتش را به عهده بگیرد و آنرا بگذارد روی دوشش .
در طول مسیر با آدم های بومی زیادی صحبت میکنم و از تجربیات و خاطراتشان می آموزم .
مسیر ِ شیرین ِ جاده زیر پایمان می گردد و می رسیم به ورودی شهر کربلا . جاده پر است از جمعیت و ورودی شهر به علت تفتیش هر چند دقیقه یکبار بسته می شود و صف طویلی بیرون کانتینر تفتیش ایجاد می گردد .
بعد از حدود سه ساعت معطلی از ایستگاه تفتیش عبور میکنیم و وارد شهر کربلا می شویم .
به تیر های کنار پیاده رو دقت میکنم . حالا اعداد چهار رقمی شده اند !
قدم به قدم ایستگاه صلواتی است و چای میدهند و آب خنک . با تمام وسواسی که دارم در یکی از ایستگاه های صلواتی می ایستم و به قصد بیمه شدن یک چای می خورم ! و بهترین چایی که در عمرم خوردم همان چایی می شود که ابوحامد پیرمرد خوش برخورد کربلایی برایم ریخت …
اعداد روی تیرها هم به نفس نفس افتاده اند . وقتی که در راه بودم به آرزوی رسیدن به کربلا قدم میزدم و حالا که به کربلا رسیده ام به آرزوی تمام نشدن ثانیه های این سفرم .
کوله ام را می اندازم گوشه ای کنار خیابان . مال حلال گم نمی شود ! دوربین را می گذارم روی دوشم و با بچه های گروه سعی میکنیم بهترین قسمت فیلم همین قدم های آخرمان بشود .
هر چه به بین الحرمین نزدیک تر می شویم گرمای وجودم بیشتر می شود . سعی میکنم چشم هایم را خیره کنم به عدسی دوربین و هرچه می بینم از طریق دوربین باشد . تاب ِ دیدن حرم را بدون واسطه ی دوربین ندارم ! به هر تیر که می رسم زوم میکنم روی عدد نوشته شده و تا ۵۰ قدم بعد دوباره کادر را بسته می کنم روی پاهای برهنه ی زائران .
آدم تشنه ی اشک می شود وقتی که می رسد به میدان مشک ! کادر دوربین را می برم روی زاویه ای آخرین تیر که آخرین شماره رویش نوشته شده و نزدیک میدان مشک نصب شده و در قاب دوربین حرم حضرت عباس .ع. جا میگیرد …
۱۴۵۱ آخرین تیری است که به زائران پیاده ی امام حسین مژده می دهد که رسیده اند به نزدیک بین الحرمین و همان جایی است که مرد و زن به خاک می افتند . همانجایی است که به سرعت دلت تنگ می شود برای اولین قدمی که برداشته بودی . برای اولین تیری که دیدی و شماره “۱” رویش نوشته شده بود .. دلت تنگ لحظه هایی می شود که خداوندبرایت مقدر کرده بود تا طعم بهشت واقعی را بچشی . و صد حیف پای ثانیه ها تیز رو تر از پای انسان است و قدرتش چنان عظیم است که لحظات نابت را در چشم برهم زدنی به خاطره ای گوشه ی دلت تبدیل میکند !
ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
در مورد امام هادي(ع)، کتابهاي مختلفي نوشته شده است که در اين مجال مروري کوتاه بر برخي از اين کتابها خواهيم داشت.
کتابهاي فارسي
1.امام على النقى(ع)، سيد کاظم ارفع، تهران، مؤسسه انتشارات فيض کاشانى، 1370، رقعى، 63 ص.
2. امام هادى(ع)، گروه کودکان و نوجوانان بنياد بعثت، بازنويسى: مهدى رحيمى، تهران، بنياد بعثت، 1373، رقعى، 110ص (از سلسله کتابهاى برگزيدگان ـ12).
3. امام هادى(ع)، ترجمه واحد تدوين و ترجمه، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1368، جيبى، 138ص (از سرى کتابهاى سرچشمههاى نور ـ12)
4. امام هادى قهرمان شکست ناپذير عصر متوکل، محمد رسول دريايى، (مؤلف در آخر کتاب امام هادى و نهضت علويان، اين کتاب را ضمن آثار چاپ شدهاش معرفى نموده است، اما اطلاعات ديگري پيدا نشد.)
5. امام هادى(ع) و نهضت علويان، محمد رسول دريايى، تهران، انتشارات رسالت قلم، 1361، رقعى، 293 ص.
6. پيشواى دهم، حضرت امام على بن محمد الهادى(ع)، گروه نويسندگان، قم، مؤسسه در راه حق، 1371، رقعى، 70ص (اين کتاب به عربى و اردو ترجمه شده است.)
7. تحليلى از تاريخ دوران دهمين خورشيد امامت، امام هادى، على رفيعى، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1370، وزيرى، 163ص.
8. تحليلى از زندگانى امام على النقى(ع)، گروه نويسندگان، زير نظر قوامالدين وشنوى قمى (1325 ـ 1418ق)، قم، مؤسسه احياء و نشر ميراث اسلامى، 1359، جيبى، 111ص.
9. تحليلى از زندگانى امام هادى(ع)، باقر شريف قرشى، ترجمه محمدرضا عطايى، مشهد، کنگره جهانى امام رضا، 1371، وزيرى، 528 ص.
10. حضرت امام علىالنقى، فضلالله کمپانى (م1414ق)، تهران، انتشارات مفيد، 1360.
11. حضرت امام علىالنقى(ع)، عبدالامير فولاد زاده، تهران، انتشارات اعلمى، 1359، وزيرى، 40 ص (مصور، ويژه نوجوانان)
12. حضرت امام على نقى، سيدمهدى آيتاللهى (دادور)، تهران، انتشارات جهان آرا، 1368، وزيرى، 24 ص (مصور، ويژه نوجوانان) (اين کتاب به زبانهاي عربى، ترکى، اردو، انگليسى، فرانسه و تاجيکى ترجمه شده است.) (از سلسله کتابهاى آشنايى با معصومين ـ 12)
13. حضرت امام هادى [ميرابوالفتح دعوتى]، قم، انتشارات شفق، بىتا، وزيرى، 32 ص (مصور، ويژه نوجوانان) (اين کتاب به زبان عربى ترجمه شده است.)
14. دهمين ستاره (داستان زندگى امام هادى)، رضا شيرازى، تهران، انتشارات پيام آزادى،1373، رقعى، 119ص (مصور، ويژه نوجوانان) (اين کتاب مشتمل بر چهارده داستان از زندگى امام است.)
15. زندگانى امام دهم حضرت امام هادى، نوشته هيئت تحريريه مؤسسه در راه حق، ساده نويسى، دفتر تحقيق و تأليف کتب درسى، چاپ سوم، تهران، سازمان نهضت سوادآموزى، 1375، رقعى، 17ص.
16. زندگانى امام على الهادى، باقر شريف قرشى، ترجمه سيد حسن اسلامى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1371، وزيرى، 398 ص.
17. زندگانى پيشواى دهم امام هادى، عبدالرحيم عقيقى بخشايشى، قم، انتشارات نسل جوان، 1357، جيبى، 112 ص.
18. زندگانى حضرت امام على النقى، ابوالقاسم سحاب (1304ـ 1376ق)، تهران، انتشارات اسلاميه، 1375ق، وزيرى، 187 ص.
19. زندگانى حضرت امام على النقى الهادى، حسين عمادزاده اصفهانى (1325ـ 1410ق)، تهران، شرکت سهامى طبع کتاب، 1341ش1382/ق، وزيرى، 404 ص.
20. زندگانى دهمين پيشواى شيعه حضرت امام هادى، مرتضى مدرسى چهاردهى، تهران، انتشارات غدير، 1352ش1393/ق، جيبى، 250 ص.
21. زندگى و سيماى حضرت امام هادى، سيدمحمدتقى مدرسى، ترجمه محمدصادق شريعت، تهران، مؤسسه فرهنگى انصارالحسين(ع)، 1370.
22. ستارگان درخشان سرگذشت حضرت امام على النقى(ج12)، محمدجواد نجفى، چاپ پنجم، تهران، انتشارات اسلاميه، 1361، جيبى، 176ص.
23. معصوم دوازدهم امام هادى، جواد فاضل (1335ـ 1386ق) تهران، انتشارات علمى، 1338 (ضمن کتاب معصوم نهم تا معصوم سيزدهم)
24. ناسخالتواريخ (زندگانى حضرت امام علىالنقى)، عباسقليخان بن ميرزا محمدتقى خان سپهر (م1341ق)، تهران، کتابفروشى اسلاميه، 1355ـ 1358، وزيرى، 1ج (اين کتاب گستردهترين و پرمطلبترين کتاب پيرامون امام است.)
25. نگاهى بر زندگى امام هادى، محمد محمدى اشتهاردى، تهران، نشر مطهر، 1374، رقعى، 144ص.
26. نگرشى کوتاه به زندگى امام هادى، على محمدعلى دخيل، ترجمه مؤسسه اهل بيت(ع)، تهران، بنياد بعثت، 1361، رقعى، 70ص.
27.تحليلي از دوران دهمين خورشيد امامت امام هادي، سيد محمد حسيني، علي رفيعي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1370ش، 630 ص.
28.صحيفه امام هادي(ع)، جواد قيومي اصفهاني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1381ش، 431 ص.
29. چهارده نور پاک، عقيقي بخشايشي، ج12، زندگي امام هادي(ع) قم، انتشارات نويد اسلام،1381، 139ص.
30. تحليلي از زندگاني امام هادي(ع)، باقر شريف قرشي، مشهد، کنگره جهاني حضرت رضا عليهالسلام، 1371ش، 528 ص.
31.زندگاني دهمين پيشواي شيعه حضرت امام هادي(ع)، مرتضي مدرسي چهاردهي، تهران، انتشارات غدير، 1352ش، 250ص.
32.خورشيد هدايت پيشواي دهم امام علي بن محمد الهادي(ع)، هيئت تحريريه مؤسسه در راه حق، قم، موسسه در راه حق، 69ص.
33.فرهنگ جامع سخنان امام هادي(ع)، همراه با متن کتاب موسوعه کلمات الامام الهادي، گروه حديث پژوهشکده باقرالعلوم(ع)، ترجمه علي مويدي، نشر معروف 1380، 590ص.
34.سيره عملي اهل بيت(ع) حضرت امام علي النقي الهادي(ع)، کاظم ارفع، قم، فيض کاشاني، 63ص.
35.چشمههاي نور: امام هادي(ع)، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1368ش، 138ص.
36.مشکات هدايت: پژوهشي در زندگاني امام هادي(ع)، ابوالفضل هاديمنش، قم، مرکز پژوهشهاي اسلامي صداوسيما، 136ص.
37.امام هادي(ع) قهرمان شکستناپذير عصر متوکل، محمد رسول دريائي، انتشارات وهاج، 1336ه. 294 ص.
38.امام هادي و نهضت علويان، محمد رسول دريائي، رسالت قلم، 361،293 ص.
39.ستارگان درخشان، ج12: سرگذشت حضرت امام علي النقي(ع)، محمد جواد نجفي، قم کتابفروشي اسلاميه، 176ص.
]]>
داود بن قاسم جعفري ميگويد:
يک سال پيش از سفر حج، براي وداع با امام هادي عليه السلام وارد شهر سامرا شدم. امام مرا تا بيرون شهر بدرقه کرد. آنگاه از مرکب خويش پياده شد و روي زمين با دست خود دايرهاي کشيد و فرمود: «اي عمو، آنچه را در اين دايره هست براي مخارج و هزينه سفر حجات بردار.»
همين که دست بر خاک گذاشتم، شمشي به وزن دويست مثقال از طلا به دستم آمد.
بحارالانوار، ج 50، ص 172، ح 52.
]]>