• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شوق دیدار 13

30 فروردین 1391 توسط ...

نماز صبح رو توو صحن حرم امام حسین (ع) خوندم … گیج بودم از شدت خوابالودگی … گوشه ی صحن نشستم که دعای عالیة المضامین بخونم ولی نفهمیدم که چطوری خوابم برده بود … یک ساعت بعدش از شدت سرما از خواب بیدار شدم … چه خواب شیرینی بود …

پا شدم که برم اطراف حرم رو ببینم .نقشه رو گرفتم دستم و گفتم اول از امام زمان شروع کنم . رفتم مقام صاحب الزمان (عج) که در نزدیکی رود فرات قرار دارد . هم کاروانی ها هم اونجا بودن ! روحانی کاروان گوشه ای ایستاده بود ٬ ازش خواستم راجب مقام امام زمان برام توضیح بده خیلی سرد نگاهم کرد و گفت اینا همش خرافاته !!! سندیت نداره ! با تعجب پرسیدم یعنی چی !!!!!!؟؟؟ گفت اینجا هم مثل مسجد جمکرانه ! هیچ سندیتی نداره و مردم الکی میرن جمع میشن اینجور جاها !!!!!!!! از شدت عصبانیت می خواستم جیغ بکشم !!!

نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت و گفت شما برای مسجد جمکران سندی دیدی ؟ گفتم : اع ! خب مگه شما توو تاریخچه جمکران نخوندید که خود حضرت به حسن بن مثله جمکرانی دستور ساخت این مسجد رو دادن و … که حرفم رو قط کرد و گفت : یکی یه خوابی دیده و یه مسجدی ساختن و امثال شما هم میرید اینطور جاها ! این کجاش یعنی جمکران سند داره ؟؟؟؟ انقدر عصبانی شدم که خودم حس میکردم از گوشام داره دود میاد بیرون !!! راهمو ازشون جدا کردم و خودم تنها رفتم اطراف رو ببینم .

رفتم داخل مقام صاحب الزمان (عج) دلم می خواست بشینم و زار بزنم ! خیلی شلوغ بود . باسختی دو رکعت نماز خوندم و اومدم بیرون!

راه افتادم به سمت تل زینبیه ! تووی مسیرم چند تا کتاب فروشی خیلی بزرگ بود که کتب مرجع شیعه رو داشتن ! چقدر دلم میخواست می تونستم همه ی اون کتاب ها رو بگیرم !!!

به تل زینبیه رسیدم ! خیلی شلوغ بود ! تعداد زیادی لبنانی برای زیارت داخل تل شده بودن . با کلی سختی بالاخره وارد شدم اما انقدر جمعیت زیاد بود که ترجیح دادم وقتم رو تلف نکنم و بیام بیرون و توو یه فرصت دیگه برم زیارت تل زینبیه ! ام پی تریم روشن بود و این سینه زنی رو گوش میدادم … عجب جایی بود این تل زینبیه ! دلم برای برادرام در حد مرگ تنگ شد ! چی کشید حضرت زینب …

عکسهای بیشتری از تل زینبیه => + + +

راه افتادم به سمت خیمه گاه ! پام به شدت درد گرفته بود و بیشتر مسیر رو لی لی کنان رفتم ! به حدی پام درد گرفته بود که وقتی کف پام مماس میشد به زمین می خواستم داد بزنم از درد !!!

صف تفتیش خیمه گاه خیلی طویل بود … حدود ۲۰ دقیقه از وقتم توو صف تفتیش تلف شد !

خیمه گاه اصلن اونطوری که تصور میکردم نبود ! خیلی فضای غریبی بود برام ! رفتم توو خیمه حضرت قاسم نشستم ! شال سرم رو باز کردم و یه تیکه از گوشش پاره کردم و محکم بستم به پام که بتونم راه برم !

عکس های بیشتری از خیمه گاه => خیمه حضرت زینب ٬ خیمه حضرت قاسم

از خیمه گاه خارج شدم … رفتم به سمت کف العباس … رسیدم به میدانی که مشهور است به میدان مشک … مشکی که تووی میدون تعبیه شده خودش به اندازه یک روضه تمام و کمال است !

مقام دست چپ حضرت عباس … یاد تمام روضه های روزهای تاسوعا … همش تووی ذهنم داشتم معادله حل میکردم ! فاصله ی حرم حضرت عباس و نهر فرات و اینجا که کف العباس است ! و این سخت ترین معادله ای بود که عاجز بودم از حلش ! هر وقت می خواستم پارامتر های این معادله رو تووی ذهنم بچینم اشک نمیذاشت ! اصلا شاید بعضی معادله ها باید حل نشده بمانند …

راه افتادم به سمت مقام دست راست حضرت عباس … کوچه ی تنگی بود … بهتر است بگویم بازاری بود در کوچه ای تنگ ! اصلا اگر کسی دنبال کف العباس نمی گشت متوجه نمیشد آنجا کف العباس است !!!

کاملا متفاوت بود با محل قطع شدن دست چپ ! خیلی ها ساده عبور میکردند از کنارش بدون اینکه دقت کنند اینجا کجاست… این جایگاه قطع شدن دست راست حضرت خیلی غریب بود ! بیشتر از غربت خیلی سوزناک بود ! دلم سوخت ! انقدر که خودم بوی کباب شدنش را حس کردم ! میان بازار ! نه میشد بچسبی به دیوار و گریه کنی ! نه میشد جیغ بزنی ! نه میشد روضه گوش بدی ! نه میشد …. هیچ!

باید صاف گوشه ای می ایستادی و این دیوار راکه روزی جایگاه قطع شدن دست علمدار حسین بوده را خیره نگاه کنی !

از محل کف العباس (دست راست حضرت عباس ) تا هتل ما راه کمی بود … رفتم هتل تا کمی استراحت کنم و بقیه نذورات را بردارم و ببرم تحویل بدهم !

یک سری از نذورات مربوط به حرم امام حسین می شد و یک سری دیگر برای حرم حضرت عباس بود …

نذورات را برداشتم و راهی حرم امام حسین شدم … حرم نسبت به روزهای قبل شلوغ بود !

دفتر نذورات را پیدا کردم … مبلغ زیادی پول بود و مقداری طلا ! به مسئول مربوطه تحویل دادم . مشغول قبض نوشتن شد … گفتم قبض نمی خواهم ! دعوتم کرد که بنشینم و صبر کنم !

نشستم … چند تا بسته بندی کوچک خاک گذاشت جلوم بعدش هم قبض ها را داد ! گفت این خاک های تربت حرم است ! از روی مرقد مطهر جمع آوری اش میکنند … نگاهم خیره شد روی خاک ها … انگار قرمز میدیدمشون ! … منقلب شدم… بعد پرسید همسرت کجاست !!! نمیدانم چرا تووی این سفر همه سراغ همسر نداشته ی من را میگرفتند !!!!

محو تماشای خاک ها بودم که یک قبض گذاشت جلو و گفت : خواهر ! با همسرت دو سه ساعت دیگه برید مهمانسرای امام حسین (ع) ٬ ناهار امروز مهمان حضرتید !!!

برق از چشمام پرید !!! با صدای بلندبه نشانه تعجب و البته سوال گفتم : جوووووووون ؟؟؟؟ (بعضی تکه کلام ها ناخودآگاه گاهی بیان می شوند )

ساعت ۱۰ صبح بود ! روی فیش مُهر حرم خورده بود … خاک ها را برداشتم … فیش غذا را هم گذاشتم لای قرآنم … آمدم بیرون … رفتم حرم حضرت عباس که نذورات آنجا را هم بدهم .

وارد دفتر نذورات شدم … دفتر نذورات شلوغ بود … نشستم و منتظر شدم تا نوبتم بشود … چند تا النگوی طلا و مقدار زیادی پول باید میدادم … با اینکه از طلا بدم می آید اما النگوها رو انداخته بودم تووی دستم تا گم نشوند ! نوبتم شد … پولها را گذاشتم روی میز و النگوها رو از دستم در آوردم ! مسئول دفتر نذورات گریه اش گرفت ! نمیدانم چرا !

طلا ها را وزن کرد و تمام اطلاعاتشان را روی فیش ها نوشت … قبض ها را داد دستم و تشکر کردم که بیایم بیرون که صدایم زد ! خانم بیا لطفن بشین !

رفتم نشستم … خاک های تربت هنوز تووی دستم بود و بویشان میکردم …یک پوشه در آورد و یک کاغذ و رویش نوشت سه نفر ! و گذاشت تووی پوشه ! روی پوشه آرم حرم حضرت عباس چاپ شده بود !

پوشه را داد دستم و گفت فردا ظهر با همسر و فرزندت مهمان حضرت عباسید ! هنگ کرده بودم !

بابا من یک نفرم ! چرا اینها فکر می کردند من همسر و فرزند دارم !!!

خیره شده بودم به بنده خدا ! پوشه رو گرفته بود جلوی من ومن انگار توان نداشتم بگیرمش ! پرسید بیشتر از سه نفرید !؟ چند تا بچه داری ؟

آدم هنگ دیدید !؟ به خدا هنگ کرده بودم ! نمی تونستم جوابش رو بدم !!! دوباره پرسید چند تا بچه داری بگو براشون فیش غذا بدم !!!

همونطور که خاک ها رو بو میکردم پوشه رو از دستش گرفتم … زیر لب خوندم :

تمام عمر یا ایها الناس / تپش های دلم می گوید عباس

…

ظهر نماز را در صحن حرم امام حسین (ع) خوندم و بعد رفتم مهمانسرای امام حسین (ع) … مهمانسرای امام حسین هم در مقابل مهمانسرای مجلل حرم امام رضا مثل یک آپارتمان کوچک و ساده بود … اما چه صفایی داشت ! نمیدانم اسم غذا چه بود ! برنج بود که لوبیای سفید و چیزهایی شبیه رشته پلو قاطی اش بود به همراه زرد چوبه ! جای همه تان خالی خوشمزه بود !

از مهمانسرا آمدم بیرون …درب خروجی مهمانسرادقیقا در زاویه ای قرار داشت که هنگام خارج شدن از لای بافت های کاشیکاری ِ صحن میشد گنبد را دید … نمیدانستم چطوری باید تشکر کنم از میزبانی که این همه مرا مورد لطف خود قرار داده بود … نه فقط من بلکه همسر و فرزند نداشته ام را …

اگر زنده باشم ادامه خواهد داشت …

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 3 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.5 stars
(4.5)

موضوعات: سفرنامه کربلا لینک ثابت

نظر از: موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) [عضو] 
  • معصومیه خواهران قم
5 stars

خودسازی یکی از وظایف منتظران است.
خودسازی، یکی از مسائلی است که سالک الی اللّه باید به آن توجه کامل کند؛ چرا که اهمیت و ارزش آن به اندازه ای است که خداوند در قرآن به آن قسم یاد می کند. یکی از الزامات رسیدن به رستگاری و کمال حقیقی که بر هر انسان مسلمانی واجب است، پاک سازی روح و جان از صفات زشت و جای گزین ساختن صفات پسندیده است. البته پاک کردن آن به طور خاص در وظایف زمان غیبت، از این جهت است که درک فضیلت صحبت امام و قرار گرفتن در شمار یاران آن حضرت به این امر بستگی دارد. امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: «هر کس دوست دارد از اصحاب مهدی(عج) باشد، باید که منتظر باشد و در این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار کند. در این صورت اگر بمیرد و مهدی(عج) پس از مردنش به پاخیزد، پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است. پس بکوشید و در انتظار بمانید، گوارا باد شما را ای گروه مشمول رحمت خدا».

1391/02/29 @ 17:27
نظر از: قیاسی [عضو] 
  • مدرسه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد
4 stars

عالم صدف است و فاطمه (س) گوهر او گیتی عرض است و این گهر جوهر او در قدر شرافتش همین بس که زخلق احمد(ص) پدر است و مرتضی(ع) شوهر او

1391/01/31 @ 12:34
نظر از: موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) [عضو] 
  • معصومیه خواهران قم

برخی از مقام های که در کربلا هست علمای بزرگ می گویند درست نیست - البته مسجد جمکران مورد تایید علمای بزرگ است -اما اینکه اینها را از زبان یک روحانی کاروان پخش می کنید یه جورایی خراب کردن روحانیت است

1391/01/30 @ 21:23


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

”جشنواره
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

آرشیوها

  • دی 1391 (4)
  • آذر 1391 (1)
  • شهریور 1391 (13)
  • تیر 1391 (5)
  • خرداد 1391 (7)
  • اردیبهشت 1391 (4)
  • بیشتر...

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
    • بی بهانه ها
    • داستان کوتاه
      • در راستای کتابخوانی!
  • سفرنامه کربلا
    • امام هادی علیه السلام
      • کتابشناسی امام هادی(ع)
        • کرامات امام هادی (ع)
          • اصحاب و شاگردان امام هادی (ع)
      • فضیلت های اخلاقی امام هادی
      • زندگی نامه امام هادی (ع)
      • پاسخگویی به شبهات امام هادی (ع)
      • زیارتگاه امام هادی (ع) حرم سامرا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس