اوست گرفته شهر دل
روز نوشت های کربلا دلم را شدید هوایی کرده .
شب های بین الحرمین . شب های کربلا …
تقویمی که برای سال 91 گرفتم ، تقویم سرداران است . صفحه اولش عکس شهید مصطفی ابراهیمی مجد است و صفحه روبه رویش عکس شهید سید محمدرضا دستواره . همین حالا که سال جدید شروع نشده کلی با شهید دستواره حرف زده ام . استاد حفظ قرآنم میگفت که شهدا زنده اند بر اساس آیه ی بل احیا عند ربهم یرزقون . یک مسئله ای بود که به شهید دستواره گفتم . سر دو دقیقه مسئله حل شد و رفع مشکل شد ! حالا با خودم عهد کرده ام بروم سر مزارش و برایش گل ببرم . الحق که زنده اند و گوارایشان باد رزقی که در پیشگاه خداوند برایشان محیاست .
حالا هر روز صفحه ی اول تقویم 91 ام را باز میکنم و سلام میکنم به شهید دستواره .
ان شا الله جمعه راه جهادی در سال 90بر من و آقای همسر گشوده می شود و ششم فروردین 91 برمیگردیم . بعدش هم زیارت تاج هستی ! لحظه های ناب این روزهایم را ثبت خواهم کرد . هم در وبلاگ و هم در دفتر.
حیف است بوی اسپند امسال در هوای سالهای عمر گم شود . باید با نوشتن حفظش کرد .. مولا هم همینطور فرموده اند..
سفره هفت سین نچیده ام . قرار است آیه های قرآنی را آقای همسر بنویسد و بگذاریم میان سفره هفت سین . ماهی قرمز نمی خریم . دلم می شکند وقتی که عمرشان تمام می شود و مظلومانه می غلطند روی آب .. دلم می گیرد از دنیایی که ماهی قرمزش فدای لحظه های ما می شود .
سبزه قشنگ است اما فرصت سبز کردنش را نداشتم . به جایش یک بشقاب گندم میگذارم توی سفره . سبزه بالقوه است بالاخره :) کنارش هم سجاده و جا نماز و تسبیح فیروزه ای ام . خیلی دلم هوای “ایاک نعبد و ایاک نستعین” دارد …
خدا را شکر برای همه ی نعمت هایش . وان تعدوا نعمت الله لا تحصوها !
وجاری باد اللهم عجل لولیک الفرج بر لبانمان که طولانی گشته مسیر آمدن مولایمان وطناب انتظار ما دیگر بریده …