رقعه ای با واسطه !
یادش بخیر قدیم ها که چیزی به نام ” ایمان ” داشتم هر روز صبح به محض چشم باز کردن با خودم تکرار میکردم : ” اول العلم معرفه الجبار ٬ و آخر العلم تفویض الامر الیه ”
شاید در قسمت اول این عبارت لنگ می زدم ولی در خصوص عبارت دوم هیچ شک و شبه ای نداشتم !
یعنی میخاهم بگویم که هر چه نداشتم یک “توکلی ” بود که بری ام کرده بود از پریشانی .
شاید هم خاصیت روزهای نوجوانی “ایمان تر و تازه ” است و خاصیت روزهای جوانی پس رفت ! نمیدانم .
آنجا ٬ سمت چپ ِ همان کمد شیشه ای که پر است از کتابهایی که این روزها برایم خیلی عجیب و غریب شده اند یک کتاب سبز رنگ است که ” فقط ” برای وقت های دلتنگی است ! برای مواقع خیلی خاص که
” و انتم لا تدرکون ! ”
اصلا میدانی آدم بلخره باید برای روزهای خاصش یک چیزهایی داشته باشد دیگر ! نمیشود که هر روزش تکرار گذشته باشد ! هرچه باشد از لسان معصوم است که خسران دیده است کسی که دو روزش مثل هم باشد ! (یعنی شما خیال کن که ما خیلی اِهِم و اصلا دچار روزمرگی و یک نواختی نمی شویم ٬ خدا پدر و مادر شکلک سوت زدن را هم بیامرزد !) خلاصه فلسفه ی این کتاب سبز رنگ همین است که ما را از یکنواختی به در آورد که شاید حیاتی مستولی شود بر این ممات ظاهری و باطنی ما !
- حالا تصور کن که این کتاب سبز را هم گرفتم دستم !؟ بعدش چه ؟
نشد دیگر ! هر کاری آدابی دارد ! مقدماتی دارد . نمیخاهم برایت منبر بروم ها ! ولی خب باید بدانی که مقدمه ی واجب ٬ واجب است ! نه از آن حیث که این کتاب ِ سبز وجوبی داشته باشد ! لا ! بلکه یک چیزی عارض شده بر این کتاب که وجود یک مقدمه ی واجبی را برایش ضروری ساخته !
شک نکن که فهمیده ام سر در نیاورده ای ! این را کاملن می توان از چشم هایت که اندازه عدس شده اند فهمید واز چهره ات که دقیقن شده شبیه “علامت سوال” دانشجویان و ” لماذا ” ی طلاب!
اصلا بیا بی خیال این همه فلسفه های آنچنانی و اینچنینی بشویم ! بیا با هم رو راست باشیم .
آدم یک جاهایی انقدر تمیز خراب میکند که خودش هم باورش نمی شود این کاری که صورت گرفته با این حد افتضاحاتش مصنوع دست مبارک وی بوده یا که این فعل بی نظیر (!) از شخص دیگری صادر شده است !؟ اگر متوجه منظورم نشده ای در همین پاراگراف : فتامل خفنا” !
خلاصه اش می شود اینکه این بنده ی خدا باید رقعه ای بنویسد با الفاظ دعا و زیرش را امضا بزند :
” العبد المذنب ” و روانه اش کند به سمت خدا ! حالا این میان تو که با این نَفَس آلوده ات اصواتت از سیبیل های مبارکت هم بالاتر نمی رود چه برسه به عالم لاهوت !!! باید متنبه شوی و در پی آن واسطه ای بر دست بگیری …
یا من یسمی بالغفور الرحیم … یا من یسمی بالغفور الرحیم…*
*(قسمتی از دعای مخصوص پس از زیارت امام رضا )